• وبلاگ : آيه‏هاي عشق...
  • يادداشت : ضرب و تقسيم نور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام زائر ...

    حكايت غريبي است كه عاشقش باشي ، اما از عاشقي فقط ظرف شكستن ليلي نصيبت باشد ... و من هم عاشقش بودم اما غمم از اين بود كه او هيچ وقت ظرف مرا نشكست ...

    او را چون برادرش غريب رها كردم ... نه، او و برادرش غريب نماندند، اين من بودم كه با خويشتنم غريب ماندم ...

    آيا بر آن ضريح نقره اي رنگ پاك پر تلالو ، جايي براي دخيل دستان گنه كار من خواهد بود، نمي دانم ...

    مرا هم دعايي بايد ...ياحق!

    پاسخ

    سلام عليكم متن زيبايي بود. انشاءالله زائر شويد. نائب الزياره هستم.